تربیت فرزند - قسمت اول

کودکان آیینه‌ی رفتار والدین خود هستند. کودک همانند یک صفحه سفید است که از اصل خود، نسخه و فتوکپی می‌گیرد. 

تربیت فرزند اهمیت زیادی دارد، زیرا تأثیر مستقیم و عمیقی برروی رشد و توسعه فردی کودک دارد. تربیت کودک یعنی شکوفا کردن استعدادها و برآوردن نیازهای او. نیازهای کودک فقط خوراک و پوشاک و محبت نیست، استعدادهای او تنها خواندن و نوشتن و انباشتن حافظه نیست. کودک از 18 ماهگی تا 12 سالگی از محیط خود الگوبرداری می‌کند. برخی از محققین معتقدند که 80 درصد هوش بالقوه تا سن 8 سالگی رشد می‌کند و حافظه کودک در حدود 9 سالگی بسیار قوی است که بهترین و مفیدترین فرصت برای تمرین و تکرار مطالب و آموزه‌های تربیتی کودکان است. حتماً این جمله را بارها شنیدیم که تربیت، دیدنی است نه شنیدنی. 

در واقع کودک از والدین خود الگوبرداری می‌کند. اگر مادر و پدر با هم دعوا و خشونت داشته باشند و به کودک بگویند که خشم خود را کنترل کند، کودک دیگر نمی‌تواند حرف آنها را جدی بگیرد. بچه‌ها از طریق دیدن یاد می‌گیرند، نه پند و نصیحت و شنیدن. بنابراین برای حل مشکلات فرزندان، والدین باید آموزش ببینند.

بهتر است والدین به صورت روزانه و مستمر برای کودکان خود وقت بگذارند. پدران حداقل نیم ساعت تا یک ساعت و مادران یک تا دو ساعت برای فرزندشان وقت بگذارند تا الگوسازی به خوبی صورت بگیرد.

تربیت مناسب کودک می‌تواند به رشد شخصیت او کمک کند و او را به فردی با اعتماد به نفس، مسئولیت‌پذیر و سازگار تبدیل کند. ارزش‌ها و رفتارهایی که از طریق تربیت آموخته می‌شود، پایه‌گذار شخصیت و هویت فردی کودک خواهد بود.

تربیت مناسب به کودکان کمک می‌کند تا مهارت‌های اجتماعی نظیر ارتباط مؤثر، همدلی و همکاری را بیاموزند. این مهارت‌ها برای برقراری روابط مثبت و موفق در زندگی اجتماعی و حرفه‌ای آینده کودک بسیار مهم است. محیط تربیتی حمایت‌کننده و محبت‌آمیز می‌تواند به سلامت عاطفی کودک کمک کند و او را از آسیب‌های روانی و استرس‌های محیطی محافظت کند. والدین با توجه به نیازهای عاطفی کودک می‌توانند از بروز مشکلات عاطفی در او جلوگیری کنند. 

 

درمورد تربیت فرزند و انواع خانواده‌ها، طبقه‌بندی رفتار والدین نسبت به فرزندان به چهار دسته زیر تقسیم می‌شود:

1. خانواده‌های آسان‌گیر: در این خانواده‌ها میزان کنترل کم و محبت زیاد است. والدین با فرزندان خود صمیمانه و دوستانه رفتار می‌کنند و به آن‌ها آزادی زیادی می‌دهند. قوانین و محدودیت‌ها در این خانواده‌ها کمتر است و والدین بیشتر بر اساس احساسات و خواسته‌های فرزند خود عمل می‌کنند. در نتیجه، فرزندان احساس مسئولیت بسیار اندک و اعتماد به‌نفس بسیار پایینی دارند و احساس حقارت بیشتری می‌کنند.

2. خانواده‌های بی‌تفاوت: در این خانواده‌ها میزان کنترل پایین و محبت کم است. والدین به دلیل درگیری زیاد در مورد مسائل مالی، بیکاری و نظایر آن توجهی به تربیت کودک ندارند و با فرزندان خود ارتباطات عاطفی و حمایتی کمتری دارند. درنتیجه، فرزندان خیلی راحت گرفتار دوستان ناباب، ناهنجاری‌های رفتاری و مصرف مواد مخدر می‌شوند. 

3. خانواده‌های اقتدار مثبت: در این خانواده‌ها میزان کنترل بالا و محبت زیاد است. والدین برای فرزندان خود قوانین و مقررات مشخصی را وضع می‌کنند و دلایل آن نیز به فرزندان توضیح داده می‌شود. به نیازها و احساسات فرزندان نیز توجه می‌کنند. والدین با استفاده از روش‌های ارتباطی مثبت و تشویقی به فرزندان کمک می‌کنند تا استقلال و مسئولیت‌پذیری را در محیطی حمایت‌کننده و محبت آمیز یاد بگیرند. فرزندان در این خانواده‌ها در مقایسه با سایر خانواده‌ها از لحاظ روانی- اجتماعی شایستگی‌های بیشتری پیدا می‌کنند.

4. خانواده‌های کنترل‌گر: در این خانواده‌ها میزان کنترل زیاد و محبت کم است. والدین قوانین و مقررات سخت‌گیرانه‌ای را برای فرزندان خود تعیین می‌کنند و براساس نظم و اطاعت انتظار دارند که فرزندان بدون بحث و گفت و گو از قوانین پیروی کنند. ارتباط عاطفی کمتری با فرزندان دارند و بیشتر بر اساس قدرت و تسلط عمل می‌کنند. فرزندان در این خانواده‌ها دچار خودکم‌بینی و پرخاشگری وکینه‌جویی می‌شوند و برای دوری از تنبیه، دروغ و پنهان‌کاری می‌کنند.

 

با توجه به دسته‌بندی فوق، خانواده اقتدار مثبت بهترین نوع تربیت فرزند را دارند و پیشنهاد می‌شود این شیوه تربیتی را به‌منظور تربیت بهتر فرزندان به‌کار گرف